بی عاطفگی (طِ فَ / فِ) حالت و چگونگی بی عاطفه. بی مهری. بی رحمی ادامه... حالت و چگونگی بی عاطفه. بی مهری. بی رحمی لغت نامه دهخدا
بی عاطفگی بی عطوفتی، سردمهری، سردی، نامهربانیمتضاد: باعاطفگی، بی روحی، خشکی ادامه... بی عطوفتی، سردمهری، سردی، نامهربانیمتضاد: باعاطفگی، بی روحی، خشکی فرهنگ واژه مترادف متضاد